خیلی مواقع ما با «سخت» نشان دادن زندگی و گذشتهی خودمان، برای خودمان هویت میسازیم.
اینکه من فکر کنم خیلی سخت زندگی کردم و خیلی پُرتلاش بودم و من قهرمانِ گذر از آتشِ خاصی هستم که در زندگی من وجود داشته است، هویتی است غیر واقعی و پوشالی که گرچه در لحظه باعث میشود حق با من باشد ولی در طولانی مدت، اين «هویتِ جعلى» ارتباط من را با خود زندگيه واقعى قطع میکند و دسترسی به «معمولی بودن» را از من میگیرد.
من با سختی بزرگ شدم، با سختی درس خواندم، با سختی از پس مشکلات برآمدم، با سختی ازدواج کردم، با سختی زندگی ام را حفظ کردم، با سختی بچه دار شدم، با سختی كار كردم و …
خب که چی؟!
مگر دیگران چگونه زندگی میکنند؟
همین که شما در شبكه هاي اجتماعی هستین یعنی دستکم از ۵ میلیارد نفر دیگر شرایط بهتری در بهرهمندی از امکانات اجتماعی دارید!
همه انسانها مسائل خودشان را دارند حتی او که در کاخ ورسای زندگی کرد و رفت و اینها که در باكينگهام زندگی میکنند!
این هویت های جعلی، فقط باعث میشود حق با ما باشد! باعث میشود زندگیمان کوچک شود و به مرور خودمان را از دست میدهیم.
و وقتی خودی برایمان وجود نداشته باشد، کسی نخواهد بود تا آینده ای که میخواهیم را خلق کند!
نگاه كنيد به طوری كه خودتان را تعريف ميكنيد.
برای خودتان و برای ديگران.
طوری كه از زبان استفاده میكنيم تعيين كننده است.