سقراط در میان فیلسوفانِ دوران باستان، نخستین فیلسوفی بود كه میگفت ورود به فلسفه با دو شعار آغاز میشود.
هركه این دو شعار را اولاً «فهم» نكرده و ثانیاً «قبول به معنايه تجربه» نكرده است، فیلسوف نیست؛ هرچه قدر هم با مباحث فلسفی آشنا باشد و بر آنها تسلط داشته باشد.
سقراط میگفت انسان از وقتی آغاز به فیلسوف شدن میكند كه این دو شعار را شعار زندگیاش قرار بدهد:
اوّلاً اینكه «خود را بشناس» و دوّم اینكه «زندگی نیازموده را نباید زیست».
زندگی نیازموده یعنی چه؟!
یعنی اگر كسی بخواهد دلیل كاری كه كردهایم، دلیل سخنمان، سكوتمان، رفتنمان، آمدنمان، صلح و جنگ و آشتی و… ما را پیدا كند، یا به واسطۀ مسائلی است كه پدران و مادرانمان به ما آموختهاند، یعنی تعلیمات دوران كودكی یا القائاتی است كه معلمان و مربیان ما در آموزشگاهها و مدارسی كه در طول عمرمان گذراندهایم به ما آموختهاند یا عادتهاست یا افكار عمومی است یا تقلیدهاست.
اینهاست كه زندگی را اینگونه شكل میدهند.
هركدام از ما اگر در خودمان كندوكاو كنیم میبینیم كارهایی كه میكنیم تحت تأثیر:
۱. تلقینات پدر و مادرمان است یا تحت تأثیر تلقينات
۲. القائات معلمان است یا تحت تأثیر القائات
۳. عادات است یا تحت تأثیر عادات
۴. افكار عمومی یا
۵. تقلید
مثلاً چون آقای فلانی گفته الف، ب است پس من هم معتقدم الف، ب است. چون فلانی گفته فلان خوب است پس من هم معتقدم فلان خوب است.
نقطۀ مشتركی كه در این پنج عامل هست این است كه هیچكدام از اینها را خودمان نیازمودهایم و در همۀ اینها، به حرف دیگری گوش دادهایم.
امّا بچه در دوران بچگی هیچوقت اینطور نیست. بچه حداقل باید یک بار دستش بسوزد تا باور كند فلان چیز میسوزاند.
یعنی زندگیاش آزموده است.
ولی از سن نه سالگی، این خاصیّت را كه بزرگترین خاصیّت آدمی است، از دست میدهیم و نیازموده زندگی میكنیم.
هیچ مسئلهای را خودمان نیازمودهایم همه «میگویندهای دیگران» است كه زندگیمان را در مجراها و دهلیزهای خاصی پیش میبرد.
زندگی وقتی ارزش زیستن دارد كه خودم بتوانم گامبهگام بگویم، خودم آزمودم و به این نكته رسیدم و بر مقتضای این نكته سیر و سلوک میكنم.
اگر كسی به این دو شعار رسیده باشد، به این معنی كه اولاً این شعار را فهم كرده باشد و بعد آن را قبول كرده باشد، زندگی فیلسوفانه و حكيمانه را آغاز كرده، هرچند مكتب هم نرفته باشد و هركه این دو شعار را قبول نداشته باشد، فیلسوف نیست هر چقدر هم كتاب نوشته باشد، رساله نوشته باشد و مقامهای آكادمیک و دانشگاهی داشته باشد.
دسترسى به قدرت زندگى، از طريق نگاه كردن به اين است كه طورى كه هر لحظه زندگى ميكنيم، از كجا آمده است؟!