«بخشیدن» برای مردم امری طبیعیست.
مردم فقط زمانی اموال خودشان را محکم میچسبند و طمعکار میشوند که ادراک آنان براساس کمبود و ترس باشد.
شما زمانى فقط به فكر خودتان هستيد كه در دنياى ترس و كمبود زندگى مىکنید.
دنیای کمبود و فقدان، از آدمها، آدمهایی خودمحور، مشغول به خود و بی تفاوت نسبت به دیگران می سازد.
در دنیای فقدان حتی اگر شما به دیگران کمکی هم بکنید برای دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتنِ خودتان است!
دنیای کمبود و فقدان، از آدمها، آدمهایی میسازد که فقط به فکر رنگ کردنِ آسمان خودشان هستند، آدمهایی که فقط به فکر استفاده از فرصتها و روابط و دیگران هستند تا از هر نَمَدی کلاهِ خودشان را ببافند.
آدمهایی که مدام به دنبال دیگرانی هستند تا به واسطهی آنها هویت، اعتبار، شهرت، پول و … در نهایت احساسِ ارزشمندیِ نداشتهشان را جبران کنند، در دنیای کمبود و فقدان زندگی میکنند.
برای همین هم هیچ وقت هر چیزی هم داشته باشند، برایشان کافی نیست و رضایت و سرزندگی و خوشنودی را تجربه نمیکنند. در دنیای فقدان، شما همیشه در حال دویدن و نشدن و ناامید شدن هستید.
در دنياى فقدان، جوينده، يابنده نيست!
هرچه بیشتر با مردم سخاوتمند باشید،
بیشتر آنها را به دنیای فراوانی دعوت میکنید و آنان کمتر در دنیای کمبود و ترس باقى مىمانند تا روزى كه آنها هم بيدار شوند و ديگر در دنياى كمبود و فقدان زندگى نكنند و كشف كنند كه اين دنيا براى همه موجودات میتواند کار کند.
سخاوت و شفقت با آدمها، آنها را به زندگی در دنیای فراوانی ترغیب میکند و زندگی در دنیای فراوانی، پر از همدلی و عشق خواهد بود.
«بخشیدن» برای مردم امری طبیعیست، ما با ادامه دادنِ ترسهای ناشی از گذشتهمان، این طبیعت را بههم زده ایم.