ما نمىتوانیم با تمام وجود دوست بداریم، زیرا «با تمام وجود دوست داشتن»، یعنی تمام بخشهای خودمان که در آنها به طرف مقابل خشم و نفرت داریم را نادیده بگیریم.
ما زمانی با تمام وجودمان طرف مقابل را دوست داریم، که هم ما و هم طرف مقابل و هم رابطه، ظرفیت این را داشته باشیم که هر دو طرف تمامی احساسهای خود را به هم ابراز داریم، البته به شکلی سالم، تمیز و غیر آسیب زا.
(ابراز احساس های خود، از اتهام زنی به طرف مقابل متمایز است)
تا زمانی که ما تمام بخشهای خودمان را در رابطه به اشتراک نمیگذاریم، و طرف مقابل هم نمیتواند با تمامی ابعاد زشت و زیبای ما در کنار هم مواجه شود، تصویری که یک یا دو طرف از خود بروز میدهند، کامل، یکپارچه و اصیل نیست.
در نیتجه این یک رابطهی ناقص خواهد بود.
ما تنها در لحظاتی کوتاه میتوانیم طعم عشق خالص را تجربه کنیم… لحظاتی که معمولا با حالتی از بغض و گشودگی روانی همراه است، جایی که در پوستمان نمیگنجیم!
جایی که احساس میکنیم در عین تنهایی در هستی، یک قلب دیگر رنج ما را درک کرده و ما از سیاهی مطلق نجات پیدا کرده ایم.
این همان تجربهای ست که افراد غیراصیل به آن دسترسی خیلی کمتری دارند و برای همین است که باید در زندگی نتایج بزرگ و زیادی داشته باشند تا میزانی از خلا درونی خود را موقتا پر کنند.
افراد غیراصیل از همین دنیاست که تمام زندگیشان را معطوف به دیده شدن و استفاده از دیگران میکنند، و مدام از گذشته ی خودشان هویتی قهرمانانه میسازنند و میگویند:
«من فلان سختی را کشیده ام یا فلان بلاها سرم آمده…» تا از طریق این هویت ها خلا درونی خود را موقتا پر کنند.
برای «با تمام وجود دوست داشتن»، باید خودمان را تربیت کنید، باید خودمان را آمادهی چشیدن طعمهای تلخ و شیرین کنار هم کنیم، و گرنه آنچه تجربه خواهیم کرد، توهمی از رابطه خواهد بود!
برای «با تمام وجود دوست داشتن»، اصيل بودن لازم است.
تا به حال چند بار وقتی عصبانی شده اید اینطور خودتان را برای دیگران بازگو کرده اید که:
«قلبم تیر کشید… دو شبِ خواب ندارم… توو اين يه هفته پير شدم…»
عشق، تجربهای جدا از خشم و نفرت نیست، آنکه ظرفیت «سالم خشمگین شدن» را ندارد، از عشق محروم میماند!
سالم خشمگين شدن را تمرين كنيد.